از بطری‌های خالی

از بطری‌های خالی

سر شب نیت کردم شام درست کنم. یک غذایی هست که مادربزرگ خدابیامرزم بهش می‌گفت کتلت آب‌دار. کتلت و سیب‌زمینی توی سس رقیقی از رب و آب‌غوره و این‌ها که می‌شود مثل خورشت با برنج خوردش. تا آمدم کونم را از مبل بلند کنم اشکان آمد و یک کیسه آب گرم داد دستم. چرا؟ چون یک ربع قبلش نق زده بودم که انگشت‌هام یخ کرده. کیسه را بغل کردم و به اهل منزل گفتم بیست دقیقه چشم‌هام را می‌بندم. بیست دقیقه شد یک ساعت. تخت خوابیده بودم. خواب هم دیدم. بیدار که شدم دهنم مزه سرویس مدرسه می‌داد. یک سیب سبز را نصفه و نیمه جویدم و رفتم سراغ شام. برنج را بار گذاشتم. سیب‌زمینی و پیاز رنده کردم و با گوشت و آرد ذرت و ادویه‌جات و تخم‌مرغ مایه کتلت را ساختم. بالای سر ماهیتابه داغ خیره شدم به روغن. دیدم حسش نیست دانه دانه توی دستم به کتلت‌ها فرم بدم. مایه را پهن کردم توی تابه، درش را گذاشتم و سپردمش دست خدا. بیست دقیقه بعد، تا سیب‌زمینی‌ها سرخ بشوند، کتلت/کوکوها را برگرداندم. چیز ردیف و برشته‌ای شده بود. حالا نوبت سس بود. شعر و غزل‌خوان رفتم سراغ بطری آبغوره که دیدم ای دل غافل. آبغوره نیست، آبغوره تمام شده، بدبخت شدیم. نتفلیکس یک شوی سبکِ آمریکایی‌مآبی دارد به اسم «Easy bake battle» یک‌سری آشپز غیررسمی و خانگی می‌آیند توی برنامه و با مواد دم‌دستی غذاهای فوری و آسان درست می‌کنند. صدی نود غذاها غرقند در پنیر و شکر و کره و خامه ترش. برنده هر قسمت بیست و پنج هزار دلار پول یامفت می‌گیرد برای مثلا ساندویچ پنیری که خلاقیت به خرج داده و تویش بروکلی خرد شده ریخته. حدس زدن برنده هم مثل آب خوردن است. یکی در میان زن‌های سیاهپوست و حامله و مسلمان و مردهای پورتوریکن و اقلیت‌های جنسی را برنده اعلام می‌کنند و دسته‌جمعی اشک شوق می‌ریزند. توی یک قسمت شرکت‌کننده فرق آرد کامل و پودر کیک را نمی‌دانست. ریده شد توی دسرش. توی سه دقیقه آخر شکر و پنیر و کره ریخت روی یک بسته پاپ‌کورن و اسمارتیز اضافه کرد و سروش کرد. داورها ارگاسم شدند از خلاقیت یارو. چپ رفتند و راست آمدند، گفتند: «وای انگار کریسمس توی دهنمه، وای تو چه کردی با ما، درود به سرعت عملت.» شرکت‌کننده بغض، داورها مبهوت، سایر شرکت‌کنندگان پر ریخته. قشنگ مصداق بارزِ دلِ خوش. این‌ها را کی یادم آمد؟ وقتی داشتم به جای آبغوره، سرکه سیب را با تخم گشنیز و رب و عصاره گوشت و یک چسه زعفران قاطی می‌کردم. کسی هم البته اشک شوق نریخت. مثل میلیون‌ها آدم دیگر توی دنیا در همان ساعت غذای خوشمزه خوش‌رنگمان را خوردیم و ظرف‌‌ها را گذاشتیم که خیس بخورند. مفت و مجانی.

متین فکرآزاد
متین فکرآزاد

نویسنده‌ی وراج، بازیگر یواش، معلم جینجالی #زن‌ـزندگی‌ـآزادی

مقالات مرتبط
پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های الزامی علامت گذاری شده اند *

رفتن به محتوا